شکر پنیـــــــــــر

شکر پنیـــــــــــر

به اندیشیدن خطر مکن / روزگار غریبیست نازنین
شکر پنیـــــــــــر

شکر پنیـــــــــــر

به اندیشیدن خطر مکن / روزگار غریبیست نازنین

ولایت

الان دوروزه که اومدم ولایت خودمون در آغوش خانواده و همشهریها حال می کنم البته همسرجونم نتونست بیاد...اینجا خیلی آرومه کاش همسر راضی میشد توی این شهر دویست هزار نفری راحت و آسوده زندگی کنیم و دغدغه زندگی توی تهران رو نداشته باشیم...خداییش میوه و سبزیجات و گوشت اینجا آبدار و خوشمزه س نه مثل تهران که رنگ و بو و مزه ای ندارن (تهرانیها برن دور و اطراف چرخی بزنن تا متوجه منظورم بشن)

جالبه حالا که هوای تهران خنک شده من اومدم جنوب هر چند یه بارندگی سه روزه هوای اینجا رو هم تلطیف کرده....چهارم ماه آینده علوسی دخمل داییه و من بی صبرانه منتظرم همه فامیل و بعد 5 ماه ندیدن یکجا ببینم...علی الحساب امروز رفتم دختر خاله و نی نی سه ماهشو دیدم یه لباس کوچمولو خوشگلو که واسش هدیه خریده بودم هم بردم و کلی راجع به بچه داری حرف زدیم خیلی دلم نی نی می خواد ولی متاسفانه هنوز شرایطشو نداریم...

قراره مطالعات یه طرح تحقیقاتی رو انجام بدم که هنوز در مرحله سرچم چون اولا سرعت اینترنت پایینه و دوما اکثر سایت های پژوهشی پولی ان منم اگه پول اینا رو داشتم بدم که اصلا طرح برنمی داشتم...

حالا تا خدا چی بخواااااد....