شکر پنیـــــــــــر

شکر پنیـــــــــــر

به اندیشیدن خطر مکن / روزگار غریبیست نازنین
شکر پنیـــــــــــر

شکر پنیـــــــــــر

به اندیشیدن خطر مکن / روزگار غریبیست نازنین

فوق لیسانسه ها

تلوزیون روشنه و سریال فوق لیسانسه ها پخش میشه...امیر در حال دیدنه هر چند ما کلا تی وی نگاه نمی کنیم...ریحانم در حال بازیه با هرچی که بدستش میاد.. فعلا چند تا بالش گذاشته و وسایلاشو خرگوش و عروسکاشو آورده چیده اونجا... منم داستان می خوندم و سایتهای رویدادهای نویسندگی و داستانی رو چک می کردم.

عاشق ادبیا ت نمایشی شدم و آرزوم اینه که یه روز یه کتاب عالی و یه فیلمنامه قوی بنویسم..

کلاس های داستان نویسی هم ثبت نام کردم و تا الان دو دوره شو گذروندم متوسطه و پیشرفته..

امیر میگه امشب باید زود بخوابیم..ساعت خوابم به هم ریخته شبها دیر می خوابم و صبح ها دیر بیدار میشم...باید یه تکونی به خودم بدم و یه برنامه پیاده روی صبح گاهی بچینم واسه خودم تا با این انگیزه صبح ها زودتر از خواب بیدار شم.

به مامانم زنگ زدم یک خونه کارای بنایی می خواست که انجام شده خداروشکر...

هوا سرد شده...



هلویا

ریحانه به هیولا می گه هلویا!

همین:))

مردم از خنده