شکر پنیـــــــــــر

شکر پنیـــــــــــر

به اندیشیدن خطر مکن / روزگار غریبیست نازنین
شکر پنیـــــــــــر

شکر پنیـــــــــــر

به اندیشیدن خطر مکن / روزگار غریبیست نازنین

عالی و مثبت

این روزها حس و حال های خوبی دارم 

البته یکماه پیشه پیش که از سفرجنوب برگشتیم کسالت پیدا کردم و دو هفته درگیر بیماری و ضعف و روحیه خراب و بی انگیزگی بودم..

امیر سنگ تموم گذاشت بهم رسید غذاهای خوب نگهداری از بچه ها کارهای خونه...هر روزم‌می‌گفت خداروشکر داری بهتر می شی الانم که خوب شدم همش میگه خداروشکر تو آبادی خونم هستی...

گاهی اونقدر ازش خشمگین میشم که خوبیهاشو فراموش می کنم و تاریکی همه وجودمو میگیره و وقتی اوکی میشیم طوری سبک می شم که انگار نور منو احاطه کرده و نمی فهمم اونهمه خشم از کجا میاد شاید ازگره های کودکی شاید هم از زندگیهای گذشته م...

ریحانه رو کلاس موسیقی و امیرعلی رو کلاس بازی مادر و کودک ثبت نام کردم و خیلی راضی ام...

پاییز امسال عکاسی عالی بود و با درآمدش گوشواره طلا خریدم البته امیرم کمکم کرد اونقدر ذوق داشتم چپ و راست کله تکون می دادم که صدای جیرینگشو بشنوم امیرم می گفت خیلی بهت میاد

این روزا کلاس شنا رو با سمیه ادامه می دم تا ببینم می تونم به رکوردهای نجات غریق برسم و امتحان بدم یا نه یکم بازوهام ضعیفه و زود خسته می شم...

مامان رفته تهران

ساره اینا قراره مهاجرا کنن کانادا هیچکس خوشحال نیست

پریروز کل خیابونا رو گشتم که یه کلاه و دستکش و جوراب خاص برای حسین پیدا کنم که فردا عازمه...

دیشب شب آرزوها بود

چندتا رویا دارم که امیدوارم بهشون برسم..

اینم جمله تاکیدی امروزم:

"خرد الهی هم اکنون همه ی آنچه را نیاز دارم بدانم بر من آشکار می کند."


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد