شکر پنیـــــــــــر

شکر پنیـــــــــــر

به اندیشیدن خطر مکن / روزگار غریبیست نازنین
شکر پنیـــــــــــر

شکر پنیـــــــــــر

به اندیشیدن خطر مکن / روزگار غریبیست نازنین

میگذره

خبری نیست

جوجم خوابه منم کنارش دراز کشیدم و سرم تو گوشیه.. خونه سرده کتری گذاشتم رو گاز بخار بده بدنم انگار سرما رفته داخلش درد داره.. 

همسر بخاطر کار جدیدش تا ساعت هشت شب نمیاد.. خیلی حوصلم سرمیره با اینکه ماشین گذاشته ولی فرصت نمیشه جایی برم رسیدگی به ریحانه خیلی وقتمو می گیره...هوا هم زود تاریک میشه..

چند روز پیش با خواهری رفتیم استخر ریحانم یه دو ساعتی موند پیش باباش...واقعا روحیه گرفتم عالی بود...


ریحانه داره یه دندون

نمی دونم  چند وقته نیومدم بنویسم هرچی هست زیاده از نظر خودم..با داشتن یه دخمل نه ماهه بلا و کنجکاو که همش نیاز به مراقبت و رسیدگی داره واقعا وقت نمی کنم تمرکز خاصی هم واسه نوشتن ندارم... بعلاوه رسیدگی به کارای خونه و همسر هم هست...فقط گاهی آخر شبها یکی دو ساعت به خودم وقت می دم و مطالعه یا وبگردی میکنم.. 

من عاشق این دوساعت های آخر شبم. گاهی خودم به شیر چایی یا نسکافه هم مهمون می کنم و خلاصه با اینا زمستونو سر می کنم!

امروز شانزدهم آذر ریحان جیگر مامان نه ماهه شد ضمن اینکه اولین مرواریدش هم چند روز پیش درومد و کلی ذوق کردیم الان هر وقت با لیوان بهش آب میدم دندون موشی تازه ریشه زدشو می کوبونه به لیوان و تلق تلق صدا میده

امروز برای اولین بار خرما هم خورد و کلی دوس داشت..

یه خبر خوب اینکه همسر یه جای خوب استخدام شده و ان شاءالله همین روزا قرارداد میبنده و از این شغلهای ناثابت که چند ساله بهش مشغوله نجات پیدا می کنیم..البته تا عید از حقوق خبری نیست همسر میگه از یکی قرض کنیم من میگم طلاهامو می فروشم.. تا خدا چی بخواد

از پدرشوهر اینا دلگیرم و حسابی باهاشون سرسنگینم نمی دونم کی آشتی بشم ولی با همسر تصمیم گرفتیم رویه بره مانند سابق رو کنار بذاریم...فعلا که در قدم اول بی مقدمه از گروه فامیل لفت دادم و دلم خنک شد...

خلاصه زندگی میگذره