شکر پنیـــــــــــر

شکر پنیـــــــــــر

به اندیشیدن خطر مکن / روزگار غریبیست نازنین
شکر پنیـــــــــــر

شکر پنیـــــــــــر

به اندیشیدن خطر مکن / روزگار غریبیست نازنین

Yeeeessss

خداروشکر اونی که می خواستیم رای آورد...

به قول حافظ

آخر اردیبهشت روحانیست

شبه و ما چتدساعتی هست که از بیمارستان مرخص شدیم...ریحانه مریض بود اسهال و استفراغ و تب داشت. دکتر تا معاینه کرد دستور بستری داد طفل معصوممو بردن آنژوکت بهش وصل کردن و با کلی ضجه آوردنش پیشم منم فقط اشک می ریختم و امیر دلداریم می داد نذاشتن بچمو بغل بگیرم بردنش تو یه اتاق خودشون وصل کردن...

دو شب گذشت و ریحانه خیلی بهتر شد آزمایش هاش هم‌چیز خاصی نشون نمی داد و امروز مرخص شد...

خدا یا هیچ بچه ای مریضی سخت نگیره...خودمم خیلی بدحال بودم ولی بخاطر عشقم تحمل کردم و حسابی بهش رسیدم حاصلش سه شب بی خوابی و سلامتی گل دخترم بود...


دو روز مونده به انتخابات از بیرون صدای ولوله میاد ریحانه و امیر خوابن‌..

احساس می کنم امسال با هر سال دیگه ای فرق داره..حس می کنم کشورمون آبستن حوادث بزرگیه...

خدایا به حق محمد و آل محمد خودت بخیر بگذرون

ادووو

فقط اومدم اینو بنویسم برم

ریحانه امروز زنگ زده به باباش گفته ادوووو (الوووو)

اتفاقی شماره رو گرفته بوده

باباییش هم تو جلسه بوده کلی تو دلش خندیده ولی نمی تونستهم جواب بده

 اردیبهشت قشنگ رو می گذرونیم. 

این روزا دنبال خونه می گردیم قراره از این محل بریم...اوایل دنبال آپارتمان واسه رهن کامل می گشتیم ولی الان با اوکی دادن پدرشوهر تصمیم گرفتیم بخریم ودیگه هرسال هول تمدید و رهن و اجاره نداشته باشیم...حالا وسواس گرفته مارو نمی دونیم چیکار کنیم چیکار نکنیم...چند تایی معیار و ملاک رو اولویت بندی کردیم و قراره براساس همونا انتخاب کنیم...توکل به خدا خودش یه خونه هلو سر راهمون قرار بده...

ریحانه قند عسلم بالاخره راه افتاد و دیگه فقط باید دنبالش بدوییم! دیشب عروسی بودیم یه ثانیه بند نشد سرجاش همش می رفت سمت جایگاه عروس اونجام چندتا بچه کوچیک میومدن فشارش می دادن! 

چند روز پیش برای اولین بار ریحانه از بازی یه کمدین تو تی وی خندش گرفت و ایشان کسی نبودند جز نصرالله رادش در سریال روزگار جوانی...قربون قندکم برم..

اتفاق بدی هم که امروز افتاد این بود که داشتم جارو می کشیدم ریحانم تو تخت پارکش بود یهو صدای بوم اومد و پشت بندش گریه و هوار ریحانه که بدو رفتم دیدم پیشونی بچم اندازه یه گردو باد کرده..

خلاصه همین