شب تلخ و اشک آسایی رو دارم پشت سر می گذارم حتی تماشای فوتبال و والیبالم شادم نکرد...

خدایا مددی

روزهای ورزشی و غیر ورزشی

این روزها حال و هوا به وفور ورزشیه، جام جهانی فوتبال و لیگ جهانی والیبال...پیروزی پیاپی والبالیست ها و چه بسا کیسه گل شدن فوتبالیست ها که البته از فردا معلوم میشه!

تصمیم داشتم برم بازی والیبال ایران رو با برزیل ببینم که متوجه شدم ورود خانم ها ممنوعه مگه اینکه پاسپورت غیر ایرانی داشته باشی و مقداری خارجکی باشی تا راهت بدن!

دیروز عصر جمعه بعد از بازگشت از خونه پدرشوهر با همسری اونقدر حوصلمون سر رفته بود که کم مونده بود دیوارها رو بجویم خواهری هم فصل امتحاناتشه و پایه نیستن بریم بیرون...این شد که راه افتادیم رفتیم هایپر استار مقداری خرید کردیم و مقداری بوی انواع غذاها رو استشمام کردیم و حوصله باز نشده برگشتیم...

خونمون رو هم عوض نکردیم و همینجا موندیم فقط مثل بچه های خوب قبول کردیم که اجاره رو دو برابر بدیم! جایی که یه سوراخ موش تنگ و تاریک و نمور 50 میلیون رهن کاملش میشه عاقلانه بود که همینجا بمونیم و حرف گوش کنیم!

"خدایا این مملکت را از دشمن، خشکسالی و دروغ نجات بده"

خانه یابی

این روزها بیشترین چیزی که فکر منو همسر رو مشغول کرده یافتن یه خونه مناسبه با یه سری ویژگی های خاص مثل نزدیکی به مترو و آرامش محل که البته به سختی این دو تا با هم جور در میاد چون هرچی به خطوط مترو نزدیم شی شلوغی هم با خودش میاره البته ماشین داریم ولی همیشه نمی شه ازش استفاده کرد و ما باید بالاخره این مسیر غرب به شرق و رسیدن به منزل پدر شوهر رو یه جوری بریم دیگه...قراره امروز بریم دنبال خونه بگردیم تا چه پیش بیاد...البته پولمون هم زیاد نیستا!

فردا نوبت دندونپزشکی دارم و قراره دو تا دندون عقلمو جراحی کنم و از یک هفته پیش از ترسش تنم مثل بید میلرزه هرچی همسر می گه بی حس می کنن و چیزی نمی فهمی به خرجم نمی ره...وووووووی بخیهههههه

همین الان از بنگاه زنگ زدن مشتری میاد خونه رو ببینه ایییییییییش سه روزه دارن میان و میرن هنوز اجاره نرفته...من برم به خونه برسم تا آبروریزی نشده خدافظ

حیف

حیف هوای بهاری و بارونی این روزهای بهار و اواخر اردیبهشت که با نمایش دندون های تیز صاحبخونه ها به مستاجر از جمله ما خراب میشه