شکر پنیـــــــــــر

شکر پنیـــــــــــر

به اندیشیدن خطر مکن / روزگار غریبیست نازنین
شکر پنیـــــــــــر

شکر پنیـــــــــــر

به اندیشیدن خطر مکن / روزگار غریبیست نازنین

روز تاسوعاست...اولین محرمی هست که نی نی دارم..دلچسب بود..هر شب با ریحانه و همسر می ریم هیئت رو به رو خونه و یه دل سیر عزاداری می کنیم...ریحانه دخمل خوبیه و اصلا بی قراری نمی کنه فکر می کردم اذیت بشه و در اون صورت نمی بردمش ولی انگار از صدای بلندگو و محیط تاریک خوشش میاد..

مراسم شیرخوارگان هم رفتیم علیرغم اونچه فکر می کردم جو شادی بود پر از  نی نی؛ اگر چه معرفت هم تو اون فضا موج می زد..

 فردا بلیط دارم به سمت ولایت..فقط من و ریحانه..همسر که نمی تونه بیاد و کسی هم نداره که تو مدرسه جایگزین کنه...

بشدت دلم هوای آرامش خونه پدری رو کرده..مامان آرد برنج درست کرده واسه ریحانه و گوشت قطعه قطعه کرده واسش آماده گذاشته فریزر..

ان شاء الله به سلامت می رسیم و از اونجا باز میام و می نویسم..

ریحانه

ناهار قرمه سبزی گذاشتم و رو گاز داره قل قل می کنه..

گفتم تا ریحانه خوابه بدو بیام اینجا یه کم بنویسم...راستش به وبلاگ نمی تونم زیاد اعتماد کنم می ترسم یه روز آرشیوم بپره و هرچی تا حالا نوشتم رو از دست بدم و احساسات و ماجراهامو فراموش کنم؛ قصد دارم مثل زمان دانشجویی سررسید خوشگل هر سال رو به این کار اختصاص بدم...ضمن اینکه وبلاگ نویسی هم میکنم دفترچه نویسی هم ادامه می دم...

کلا کاغذ و مداد و خودکار حس بهتری بهم میده تا لپ تاپ و گوشی و قلم الکترونیکی..


ماه مهر

امروز دوم مهرماهه و ساعت نزدیک به هشت شبه.. از فردا شنبه سوم مهر مدرسه ها باز میشه و همسر گرامی می بایست تشریف ببرن سرکاررر منم تنها بمونم با ریحانه جوجووو...

ریحانه فسقلی شش و نیم ماهه  شده و غذای کمکی رو براش شروع کردم...فرنی و سوپ و حریره بادوم و آب و پوره میوه...

غذا دادن به یه کودک شش ماهه ی خوشمزه خیلی خیلی شیرینه هر چند که دیگه مدام تو آشپزخونم که واسه گل دخترم غذای تازه آماده کنم الانم باید کم کم بساط حریره و راه بندازم..

تازه از پیاده روی اومدیم و ریحانه خوابیده...

وقت خیلی کمی واسه خودم دارم فقط شبها از ساعت ده به بعد که ریحانه می خوابه می تونم با خیال راحت یه چایی یا نسکافه داغ بخورم و کارای مورد علاقمو انجام بدم هرچند که بیشتر مواقع ترجیح می دم بخوابم..الان می فهمم که چطور میشه که خانم های وبلاگ نویس همین که بچه دار میشن غیب هم می شن!


الانم اونقدر گشنمه به همسر گفتم چندتا سیب زمینی آبپز کنه تا پوره درست کنم...بیشتر از این حسش نیست اصلا...


اینا هم:

نسکافه من هنگام شب

نسکافه من هنگام روز