شکر پنیـــــــــــر

شکر پنیـــــــــــر

به اندیشیدن خطر مکن / روزگار غریبیست نازنین
شکر پنیـــــــــــر

شکر پنیـــــــــــر

به اندیشیدن خطر مکن / روزگار غریبیست نازنین

دختر شیرین زبونم

یه عصر بهاری اردیبهشتی رو می گذرونیم...به امید خدا آخر هفته ماه رمضون شروع میشه..

دقیقا نمی دونم از کی اینجا ننوشتم..

الانم اومدم چندتا از شیرین زبونیهای ریحانه رو که هیچ دوربینی نمی تونه ثبت کنه اینجا بنویسم..

چند روز پیش گفت آب می خوام بهش آب دادم یهو گفت یاحسین!

امروز هم داشتم سرفه می کردم پرسید مامان خوب شدی؟ گفتم آره مامان خوب شدم، گفت خداروشکر! فسقلی کشته منو با این حرفاش..

یه کاری هم براش می کنیم میگه مرسی...یا اگه ما بهش بگیم مرسی میگه خواهش می کنم...

نخورمش من آخه اینو؟

الانم داره برا خودش آواز می خونه