شکر پنیـــــــــــر

شکر پنیـــــــــــر

به اندیشیدن خطر مکن / روزگار غریبیست نازنین
شکر پنیـــــــــــر

شکر پنیـــــــــــر

به اندیشیدن خطر مکن / روزگار غریبیست نازنین

عروسی در پیشه

سلام سلام

به اواخر تیرماه ۱۴۰۱ و عروسی داداش ایمان و دوسالگی امیرعلی قندعسل مامان نزدیک میشیم..

باید خوشحال باشم ولی احساسات مبهمی دارم...

ترجیح میدم عروسی زودتر تموم شه و به روزهای عادی برگردیم و برنامه های خودمو داشته باشم..

این روزا در تکاپوی جشن و کارهای معمول عروسی روز آرومی به خودمون ندیدیم...

دیشب کارتهای دعوت رو نوشتیم و امروز رفتم آرایشگاه موهامو رنگیدم فردا هم باید برم واسه هایلایت..

نوبت دندون هم دارم واسه فردا یا پسفردا..

امیرعلی خیلی شیرین شده و مامان و بابا و دادا و دردر و به به شیش (شیر)  و نه و من رو خوب ادا می کنه.

خیلی هم شیطون شده تلوزیونو انداخته پایه شو خم کرده دیوارا رو خط خطی کرده و در کل خیلی فضول شده کارهایی می کنه که ریحانه نمی کرد..

خلاصه یکم مغشوشم یه حرف خانوادگی خصوصی رو نباید به دخترخالم میزدم و زدم و حالا شده برام دردسر و دهن لقی کرده نیکا دخترش هم خیلی فضول و حسوده و دوست خوبی برای ریحانه نیست خیلی دوس دارم ریحانه دوستای جدید و باخانواده های خوب و اصیل واسه دوستی پیدا کنه..

خداروشکر که حداقل مدرسه شون یه جا نیست..

یه زن داداش شیرین عقل هم دارم که متاسفانه کمین کرده روز عروسی یه گندی بزنه..

کلی هم کار عقب افتاده دارم..

بعد از عروسی میام می نویسم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد