شکر پنیـــــــــــر

شکر پنیـــــــــــر

به اندیشیدن خطر مکن / روزگار غریبیست نازنین
شکر پنیـــــــــــر

شکر پنیـــــــــــر

به اندیشیدن خطر مکن / روزگار غریبیست نازنین

روز خوب زندگی من


امروزمیلاد امام علی (ع) و روز مرده روزی که من و همسر بعد از یه عالمه جدایی تلخ و شیرین بالاخره با هم عقد کردیم...


خدایا شکرت


هیچ وقت یادم نمیره که چطور در حقم معجزه کردی...


همیشه و همیشه و همیشه شککککککککر



پیوست: اینجا رو بعداً با جزییاتی از آشنایی من و همسر آپ می کنم..

نشستم پای ترجمه ولی اصلا حسشو ندارم...

از وقتی مامان اومده زیاد دل به کار نمی دم و هی میشینیم حرف می زنیم یا می ریم بیرون...

دیروزم رفتیم نمایشگاه ولی چیز خاصی نخریدیم قراره پنج شنبه یک بار دیگه با دوستم برم..خواستم قلم نوری بگیرم که حدود دویست قیمتش بود و منصرف شدم...

خلاصه بعد از دو ساعت موندن تو ترافیک مدرس و چمران به خانه رسیدیم...


روزهای اردیبهشتی

من اردیبهشتی نیستم ولی اردیبهشتی ها رو دوست دارم چون بهترین دوستام اردیبهشتی ان اینو تو اولین پستمم گفتم!

یکسال از افتتاح وبلاگم گذشت اون روزها همش حال و هوای کتاب و وبلاگ نویسی و فعالیتهای فرهنگی تو سرم بود که خوب زیاد به عمقش نرفتم چون نشد...

هنوز کتابهایی رو که پارسال از نمایگاه خریدم به طور کامل نخوندم...اون کتاب شریعتی رو گذاشتم وقتی نی نی اومد تو دلم با هم بخونیم..از وقتی با تلنگر پدر پسرشجاع به فکر نی نی آوردن افتادیم و با کتابهای مربوط به بارداری در حال خفه کردن خودم هستم دیگه سراغی از بقیه کتاب ها نمی گیرم! این روزها فکرم فقط درگیر همین یه قلمه : "بارداری"!!! می دونم نباید از هول حلیم بیفتم تو دیگ ولی همش به زمان زایمان و ترس و واهمه اون لحظه فکر می کنم چون قصدم زایمان طبیعیه و هیچ جوری نمی تونم باهاش کنار بیام!پسرشجاع میگه نگران نباش خودم میام بالا سرت دلداریت می دم، می گم نمی ترسی؟!! همه ی آقایون از زیرش در میرن ها، میگه نههههه چرا بترسم؟ تازه جیب هامم پر از تخمه می کنم میارم!!! -اون لحظه فقط دنبال دمپایی می گشتم-!!

در همین رابطه فیلم فرانسوی و بسیار بسیار زیبای happy event رو ده دفعه دیدم و بازم می خوام ببینم!



هفته پیش با پسر شجاع رفتیم سینما و طبقه ی حساس رو دیدیم...از همین جا مراتب تعجب خودم رو به کمال تبربزی اعلام می کنم که چطور میشه همچین کارگردانی همچون فیلمی رو اونطور شروع و اونطور تموم کنه! این چند روز هم دو تا فیلم هالیوودی روزی روزگاری در امریکا و دوازده سال بردگی رو دانلود کرده و مشاهده کردیم البته نقاد فیلم نیستم و بلد نیستم فیلم نقد کنم فقط از منظر خودم میگم که فیلم های محشری بود هر چند زیاد از اولی سر در نیاوردم ولی ساخت و پرداخت و بخصوص موسیقی تکان دهنده ای داشت...دومی هم تقریباً شبیه کتابی بود که هفت هشت سال پیش خونده بودم به اسم "بردگان سیاه مندینگ" با این تفاوت که این سالومون بنده خدا بعد از دوازده سال بردگی آزاد شد ولی اون مندینگ بخت برگشته توی دیگ آب جوش سه روز و سه شب آب پز شدو به دیار باقی شتافت! من تازه بعد از خوندن نقد این فیلم بود که فهمیدم جنگ داخلی امریکا که حدود 150 سال پیش اتفاق افتاد به خاطر لغو همین قانون کثیف برده داری بوده که ایالت های جنوبی زیر بار نمی رفتن و بخاطرش اعلام استقلال کردن و بالاخره جنگ درگرفت. همینجا یه نقب زدم به فیلم برباد رفته و یادمه که وقتی در حال تماشای این فیلم بودم اتفاقاً به این فکر کردم چرا بین شمالیها و جنوبی ها جنگ درگرفت؟ خلاصه به نظر منم این فیلم لیاقت اسکار رو داشت.


یه کتاب الکترونیکی خیلی زیبا به دستم رسیده که مناسب حال خانم های خانه دار و بچه دار و از همه جا نا امید و خسته هستش من خوندمش و هرچند زندگیم خسته کننده نیست و منم ناامید نیستم ولی بسی آدم شده و درس عبرت گرفتیم لینکشو می گذارم هرکی خواست دانلود کنه


http://forums.pichak.net/thread6732.html


هفته آینده یه سر نمایشگاه می زنم هر چند فکر نمی کنم کتابی بخرم چون هنوز قبلی ها رو تموم نکردم...



فردا مادر مهربون از ولایت میرسه و من کلی خوشحالم هرچند خواهری میره دنبالش و من و پسرشجاع به اتفاق خانواده پسر شجاع باید بریم مراسم تشییع یکی از بستگانشون احتمالاً عصری موفق به زیارت مادر نمونه از راه رسبده بشم...



این بود اردیبهشت من تا این لحظه...







پسرشجاع

به دلیل اینکه همسر به دلایل مختلف شایسته ی این عنوانه از این به بعد به همین نام نامیده میشه


پسر شجاع