شکر پنیـــــــــــر

شکر پنیـــــــــــر

به اندیشیدن خطر مکن / روزگار غریبیست نازنین
شکر پنیـــــــــــر

شکر پنیـــــــــــر

به اندیشیدن خطر مکن / روزگار غریبیست نازنین

سپاسگزاری

درسته که سری قبل خیلی غمگین بودم و هنوزم آثارش باقیه..

ولی امروز اومدم بنویسم درحالیکه از ته دلم شادم..

امروز اتفاق قشنگی افتاد دیدم حیفه که ننویسم...

قرار عکاسی داشتم دوستم قرار بود خواهرزاده هاشو بیاره واسه عکاسی پاییزی...منتها دیر قرار رو اوکی کرد و من فقط چند ساعت وقت داشتم که محل عکاسی رو معرفی کنم..

هفته پیش واسه عکاسی از مشتریهای قبلی رفتیم باغ انار یکی از آشناها که خیلی زیبا بود این هفته هم زنگ زدم اونجا که اوکی کنم ولی گفتن برگهای درختها کامل ریخته و لخت لخت هستن..

زنگ زدم به پسرعمه هام که خودشون باغ دارن و بهم قول داده بودن واسه لوکیشن عکاسی واسم باغ جور کنن ولی متاسفانه پیچوندنم..

از خدا خواستم کمکم کنه جلو دوستم بتونم جای قشنگی ببرم..

در نهایت که دیدم از باغ خبری نیست تصمیم گرفتم بریم پارک شهر که یه پارک عمومیه و پاییزی هم نیست زیاد..

خلاصه ناامیدانه رفتم دنبال دوستم  و به سمت پارک شهر حرکت کردیم..

نرسیده به اونجا باغی دیدم که درش باز بود و توجهم رو حلب کرد درختهای انار و خرمالو از دیوارهای باغ دیده می شدن..

ماشین رو نگه داشتم و رفتم داخل صاحبش نبود گشتی زدم

اونقدر باغ زیبا و پاییزی و برگریزان بود که حد نداشت...

ذوق زده متولی اونجا رو پیدا کردم و ازش اجازه گرفتم با خوشرویی اجازه داد و گفت اینجا باغ امام حسینه هرچی دوس داری برو عکاسی کن..

اونقدر عکسها زیبا شد که حد نداشت.. دوستمو خواهرش و بچه هاش خیلی خوشحال شدن از دیدن همچین  باغ رویایی..


امروز اشک شکرگزاری ریختم..

دلم شاد شد

خدایا شکرت

می دونم داری کمکم می کنی که قوی بشم از چشمم پنهون نیست..

بعد از مدتها که دلم پر از غم بود نشونه های قشنگی می بینم امید به دلم برگشته‌..

خدای مهربونم باهام باش 

دوستت دارم..

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد