شکر پنیـــــــــــر

شکر پنیـــــــــــر

به اندیشیدن خطر مکن / روزگار غریبیست نازنین
شکر پنیـــــــــــر

شکر پنیـــــــــــر

به اندیشیدن خطر مکن / روزگار غریبیست نازنین

داغونم

ریحانه بالاخره امشبم با کلی اشک و ناله خوابید..اللن تو بغلم خوابه نگاش می کنم  و به پهنای صورت اشک می ریزم. خالم بده افسرده شدم انگار ..بچم بزرگ شد دیگه از بغلم رفت..دلم یه ذره شده واسه شیر دادن واسه چسبوندن تنش به تنم و تا صبح عطر تنشو استشمام کردن..

دلم لک زده لکککک

شب فراق

اشکام بند نمیاد...دیشب ریحانه رو از شیر گرفتم نه اصولی و به مرور بلکه یه دفعه...دلم خیلی گرفته دلم آغوششو می خواد بوی تنشو می خواد