ریحانه بالاخره امشبم با کلی اشک و ناله خوابید..اللن تو بغلم خوابه نگاش می کنم و به پهنای صورت اشک می ریزم. خالم بده افسرده شدم انگار ..بچم بزرگ شد دیگه از بغلم رفت..دلم یه ذره شده واسه شیر دادن واسه چسبوندن تنش به تنم و تا صبح عطر تنشو استشمام کردن..
دلم لک زده لکککک