شکر پنیـــــــــــر

شکر پنیـــــــــــر

به اندیشیدن خطر مکن / روزگار غریبیست نازنین
شکر پنیـــــــــــر

شکر پنیـــــــــــر

به اندیشیدن خطر مکن / روزگار غریبیست نازنین

سوء تفاهم

تکنولوژی های ارتباطی جدید مثل وایبر و واتس آپ پر از مزایا هستن ولی معایبی هم دارن که اگه رو بشن آدم حسابی به دردسر می افته..

یکیش همین که امروز صبح با پدر شوهر در حد دو جمله رد و بدل کردیم و حضرت والا دچار سوء تفاهم عظیمی شدن و حالا خر بیار و باقالی بار کن!

عصری هم قراره بریم خونشون و من موندم چه عکس العملی داشته باشم که کدورت بیشتر نشه ؛

همسر که از همین الان در مقام دفاع از پدر جونشون براومدن..

خدا به دادم برسه...

درسته که اون سفر سه چهار روزه پاییزی حسابی حال و هوامو عوض کرد، ولی از یاد نخواهم برد مهری را که برای زنان سرزمینم نامهربانش کردند...

سفر پاییزی

از شهریور به ندرت به اینجا سری زدم


دلم برای وبلاگستان تنگ شده بود، قصد دارم بیشتر بنویسم و بیشتر به اینجا سر بزنم،

نوشتن پیشه ی منه و نباید ازش دور شم...


روزهای زیبای پاییز رو می گذرونیم و ای کاش این فصل زیبا یه کم کشدارتر می بود هنوز همه ی لذتش رو تجربه نکردم.


هفته ی پیش تو این هوای عالی یه سفر دونفره و فوری فوتی با همسر به مشهد داشتیم،

سفرمونو از شمال آغاز کردیم و یه شب اونجا تو خونه یکی از آشناها که خالی بود موندیم، هرچی از صفا و کیف حال اون روز و اون شب تو شمال و اون خونه روستایی بگم کم گفتم از ماهی هایی که توی فویل روی آتیش کبابی کردیم تا چایی لب سوزی که تو اون سرما درست کردیم و در حالی که تکرار پایتخت سه رو می دیدیم با کیک های دستپخت خودم نوش جان کردیم و شب هم بخاری رو روشن نموده و تو آغوش هم خزیدیم زیرپتو تا صبح علی الطلوع راه بیفتیم سمت مشهد؛

یه جای جالبی که رفتیم امامزاده سید محمد بود نزدیک آمل که وسط جنگل قرار داشت؛ یه مکان کوچیک و محقر تو یه جای آروم و با صفا که محلی ها معتقدن به شدت حاجت میده همسر سه سال پیش به اونجا سری زده بود و می گه تو رو از ایشون خواستم و بهم دادن


خلاصه سفر یکروزه ی خوبی به شمال داشتیم هرچند لب دریا به ماشینمون دستبرد زدن ولی خدا رو شکر با اون آیه الکرسی و یاسین و واقعه ای که اول سفر تو ماشین گذاشتیم  و باهاش لب خوانی کردیم تقریبا هیچی ازمون ندزدیدن! فقط پالتو من و گرم کن همسر و پول خرد تو کیف دستی منو برده بودن و عقلشون نکشیده بود که باید اول توی داشبورد و کنسول رو نگاه کنن! در نتیجه پولها و مدارکمون دست نخورده باقی مانده بود!

ناهار رو توی ماشین خوردیم و بعد ازظهر به مشهد و هتل مورد نظر رسیدیم..اونقدر فرصت کم بود که هرچی بالا پایین کردم نشد به دوست عزیزم که توی مشهد زندگی می کنه و منتظر نی نی هم هست سر بزنم. بیشتر وقتمونو توی حرم گذروندیم البته بازدید کوتاهی هم از باغ موزه نادری داشتیم..و  اتفاقا کوتاهی سفر کیفیت زیارت رو بالا برده بود...


در بازگشت قصد داشتیم جنگل ابر(حوالی شاهرود) هم سری بزنیم که متاسفانه تنگی زمان اجازه نداد و دیدن این مکان زیبا با توصیفات پرآب و تاب همسری کماکان به دل بنده ماند ولی حسابی از انگورهای درشت و آبدار شاهرود فیض بردیم و مقداری هم واسه پدرشوهر اینا آوردیم...


اینم چند تایی عکس بی کیفیت از سفرمون:


قله دماوند


امام زاده سید محمد اینجا  و  اینجا


باغ موزه نادری


حرم مطهر