شکر پنیـــــــــــر

شکر پنیـــــــــــر

به اندیشیدن خطر مکن / روزگار غریبیست نازنین
شکر پنیـــــــــــر

شکر پنیـــــــــــر

به اندیشیدن خطر مکن / روزگار غریبیست نازنین

خداروشکر پدر شوهر دیروز از بیمارستان مرخص شد و ما بعد از دو روز و دوشب ماندن به خانه برگشتیم...

هنوز پرده ها و فرش کوچیک جلو تی وی رو نشستم...منتظرم همسرم برسه کارارو بریزم سرش طفلی

چندتا کاره باید انجام بدم...

کارهای خونه تکونی رو تموم کنم

آرایشگاه برم

خرید برم با خواهری

به دو تا از دوستام که بهشون قول دادم سر بزنم

شیرینی کشمشی بپزم واسه عید

آخرین استخر امسال رو با خواهری بریم..

انگشترمو که مدتهاس می خوام تعویض کنم ببرم ترتیبشو بدم...

یه فصل دیگه ترجمه کنم... 


که البته فکر نکنم به آخری برسم....


اگه اینترنت بذاره همین الان دو سه تاشو انجام می دم



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد