شکر پنیـــــــــــر

شکر پنیـــــــــــر

به اندیشیدن خطر مکن / روزگار غریبیست نازنین
شکر پنیـــــــــــر

شکر پنیـــــــــــر

به اندیشیدن خطر مکن / روزگار غریبیست نازنین

آشتی دست و پا شکسته

اونروز پدر شوهری که اینقدر دوسم داشت و هی چپ و راست نیشگونم می گرفت و سر به سرم میذاشت حسابی باهام سرسنگین بود منم داشتم از این بابت دق می کردم ولی غرورم اجازه نمی داد برم معذرت خواهی..

هر چی هم همسرم هلم می داد برم سمتش محکمتر می موندم سرجام...

یه ساعتی رفتیم بیرون که تو ماشین بهم چند تا متلک انداخت و خلاصه ما خوشحال شدیم فکر کردیم داره باهامون راه میاد و نرم میشه ولی به خونه که رسیدیم باز عین چوب خشک و بی انعطاف شد حتی خاطر ملوکانه حاضر نشد عکس دو نفرمون با همسری رو که تازه از آتلیه گرفتیم ببینه و کلی ضایعمان نمود...

منم هر ترفندی می شد به کار بستم بلکه بدون معذرت خواهی بشه سرو تهشو هم آورد ولی نشد، این تو بمیری از اون تو بمیری هایی که من سر همسر در میارم اون با بال و پر افراشته میومد سمتم نبود و ایشون بدون توجه به بنده فقط با همسر حرف می زدن و بی توجهی می کردن...

خلاصه شب که می خواستیم برگردیم رفتم ماچی نمودم و معذرتی خواستم و ایشونم کله مان را ماچید و مارا بخشید! و به من ثابت شد که جوجه تر از این حرفام که بخوام با پدر شوهر در بیفتم!

هرچند در بازگشت کلی با همسر دعوا کردم که مگه من چه اشتباهی کردم که معذرت بخوام؟ چرا باید نظرشو بپذیرم که عزیز باشم؟

همسر هم با این حرفها بنده رو توجیه فرمودن:

احترام به پدر و مادر واجبه...احترام، احترام، احترام


الان به این فکر می کنم که همسرجان درست میگه ما نمی تونیم به این راحتی ها عقاید بزرگترا رو به سمت نظرات خودمون بچرخونیم و حتی اگه نظر ما هم درست تر باشه اونا خودشونو کوچیک نمی کنن که بپذیرن اشتباه کردن بنابراین بهتره ما سکوت کنیم و حرمتشونو نشکنیم..


این بود انشای من!


نظرات 3 + ارسال نظر
خانم دکتر کوچولو دوشنبه 12 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 10:10 ق.ظ

سلام عزیز دل همین الان وبتو پیدا کردم و دیگه از جام جم نخوردم همه آرشیوتو خوندم عالییییییییییییییییه با بقیه وبلاگایی که دیده بودم خیلی فرق داشت همینم منو جذب کرد طراحی اش فوق العاده اس.... دوس دارم منو پذیری دوشت دالم ایشالا همیشه شاد و خوشبخت باشی

عزیــــــــزم خوشحالم دوست خوبی مثل تو رو پیدا کردم...

موافقم من الان لینکت می کنم

الی دوشنبه 12 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 10:22 ب.ظ http://khatereyesabz.blogfa.com

وااااااای چه روز سختی داشتی سمانه جون
واقعا یوقتایی که میدونی حق با توئه چقد عذرخواهی کردن سخته ولی حق با همسریتونه یوقتایی باید یه کارایی رو به خاطر احترام انجام داد چون به قول شما عقایدشون که تغییر نمیکنه پس دلشون شکسته نشه و حرمتشون حفظ شه
چه دکتر باحالیه پس. ایشالا اومدم تهران میام. آدرسشو بهم میدین؟

آره دقیقا من تازه به عمق این قضیه احترام پی بردم

آدرس دقیقشو نمی دونم باید نسخه شو پیدا کنم ولی خیابون شریعتی نرسیده به پل سید خندان خیابان خواجه عبدلله انصاری...اونجا از هرکی بپرسی مطبشو نشونت می ده معروفه
دکتر کاویان منش
شماره مطبشم پیدا کردم واست می فرستم..ولی نیازی به نوبت گرفتن نیست هر وقت بری یک ساعت بعد نوبتت میشه..

آذرمی دخت دوشنبه 19 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 08:49 ق.ظ http://azarmedokht.blogfa.com/

آفرین به شما که در آخر این انشا به همچین نتیجه میمون و مبارکی دست یافتی

بله دیگه بالاخره هر انشایی یه نتیجه گیری داره

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد