شکر پنیـــــــــــر

شکر پنیـــــــــــر

به اندیشیدن خطر مکن / روزگار غریبیست نازنین
شکر پنیـــــــــــر

شکر پنیـــــــــــر

به اندیشیدن خطر مکن / روزگار غریبیست نازنین

بسکتبال


کلا هر وقت مهمونی فامیل شوهر میشه یه استرسی میفته تو جونم طوری که از یه ماه قبل تو تکاپو میفتم کم و کسری ها رو جبران می کنم و تو نت دنبال غذا و دسر و تزیین سالاد می گردم...البته این سری بهتر از دفعات قبل بودم..

یه کشفی که کردم این بود که یهو یادم اومد غذاسازم انواع رنده ها و خلال کن ها رو داره و لازم نیست دیگه دو ساعت وقت بذارم سالاد درست کنم! این شد که تو جیک ثانیه سالاد آماده و خوشگل شد...بنده خدا مادر شوهر هم از دو سه ساعت قبلش اومد کمکم و پلو سفید رو دم کشید و همسر هم حسابی کمک کرد...غذای اصلی مرصع پلو بود.

و اینگونه مهمونی پاگشای جاری جون به خوبی و خوشی برگزار شد و خدا رو شکر همه راضی بودن. کیک تولد همسر هم آماده کردم و خلاصه با هدایایی که به جاری و آقا داماد تقدیم نمودیم شب پر خاطره ای رو به جا گذاشتیم...



چند وقت پیش تصمیم گرفتم ورزش کنم و الان یک ماهی هست که سالن می رم و بسکتبال بازی می کنم، ورزش مورد علاقه دوران تحصیلم ...تو این یک ماه پیشرفتم خوب بوده ولی انگار مربیه دوس نداره پیشرفت منو ببینه! و زیاد بهم پر و بال نمی ده!

از لحاظ تکنیکی مربی فوق العاده ایه ولی تمرینات و ارتباطش با بچه ها با نشاط نیست! اجازه نداریم تنهایی تمرین کنیم درحالیکه من نیاز شدیدی به تمرین و تکرار دارم...

امروز یه قضاوت عجولانه و بی منطق جلو بچه ها در مورد من کرد که تصمیم گرفتم سالنمو عوض کنم و برم یه جا دیگه! نمی دونم چرا توی بسکتبال با اینکه عاشقشم شانس نمیارم!


نظرات 1 + ارسال نظر
آذرمی دخت شنبه 25 بهمن‌ماه سال 1393 ساعت 03:26 ب.ظ http://azarmedokht.blogfa.com/

خب یه عکس هم از هنرنمایی هات میگرفتی دیگه

عکس که گرفتم ..یعنی بگذارم؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد