شکر پنیـــــــــــر

شکر پنیـــــــــــر

به اندیشیدن خطر مکن / روزگار غریبیست نازنین
شکر پنیـــــــــــر

شکر پنیـــــــــــر

به اندیشیدن خطر مکن / روزگار غریبیست نازنین

دختر پورشه سوار

اونروزی که سر ظهر داشتیم با همسر می رفتیم خونه خواهری و سرکوچشون همهمه بود و صدای لااله الا الله و تشیع جنازه ی یه دختر جوون تصادف کرده به اسم پریوش که عکس هاشو مردم تکبیرگو حمل می کردن و واسش با تور مشکی ماشین عروس گل آرایی کرده بودن و چشمای من از ناراحتی و تعجب گرد شده بود اصلا فکر نمی کردم خبرش اینطوری داغ شه و رسانه ها رو بترکونه! طبق معمول شایعه بود که ملت رو به اوج جوگیری رسوند و باعث حمله به صفحات مجازیش شد! یکی نیست به یک سری از این موجودات خود برتر پندار از قول حافظ بگه:

عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت/ که گناه دگران برتو نخواهند نوشت

من اگر خوبم و گر بد تو برو خود را باش/ هرکسی آن درَِود عاقبت کار که کشت


خواهری دوماهه نی نی تو دلشه و من از این بابت زیاد خوشحال نبودم چون هم بزرگترم هم زودتر ازدواج کردم و هم اینکه استرس هام بایت نیومدن نی نی بیشتر شد! ولی الان واقعا از خوشحالی خواهری خوشحالم و امیدوارم خدای مهربون من رو هم بیشتر از این منتظر نذاره..


هوای پاک اردیبهشتی باز هم تشریفشو آورد و من بوی خوش کتاب و نمایشگاه رو از الان احساس می کنم هرچند همسری اولتیماتوم داده که تا فلان کتابها رو از تو قفسه برنداری و نخونی از خرید کتاب جدید خبری نیست 


جاری جدید دخمل خوبیه و روحیاتش نسبت به اون دوتا جاری بیشتر به من نزدیکه هرچند از حرکات و رفتارش کودکی می باره طفلک...اوایل من و همسر با این ازدواج بدلیل سن کمش مخالف بودیم و بقیه هم همینطور البته به جز پدر و مادر شوهر اینا که خودشون انتخابش کرده بودن، از جلسه بله برون به بعد دیگه من اون حالت های ناراحتی و مخالفت رو از خودم دور کردم ولی جاریها و برادر شوهرها هنوز مخالفن و رفت و آمدشونو کم کردن و سرسنگینن و معتقدن عقد موقتشون نباید دائمی شه!..منم که دیدم این دخمله مظلوم واقع شده بیخیال مخالفت شدم و طرفشو گرفتم الان شدیدا به هم علاقه مند شدن و گناه دارن از هم جدا شن! 


قراره از اول تابستون با همسر بریم کلاس زبان آلمانی تا درصورتیکه شرایط بورس همسر واسه سال آینده اوکی شه به مشکل برنخوریم و تازه شش ماه هم از وقتمونو بذاریم و اونجا بریم کلاس، یه کم با نرم افزار شروع به یادگیری کردم به نظرم فوق العاده سخت تر از انگلیشه!


حرف زیاده و بهتره دیگه برم به قیمه م سر بزنم که رو گاز داره می قله!

بدرود


نظرات 2 + ارسال نظر
خانوم دکتر کوچولو یکشنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1394 ساعت 07:54 ب.ظ

اومدم از خودم بگم:
دختری به نام شهناز که همه بهش میگن نازی اولین بچه یه پدر و مادر عاشششششششششششششق مامان منم تو 18 سالگی ازدواج کرده... مامان و بابام هر دوتاشون استاد دانشگان... یه داداشی هم دارم که یه سال ازم کوچیکتره.... ما هممون توی یک مجتمع زندگی می کنیم یه مجتمع که همه ی فامیلامون با هم هستیم... فامیل که میگم یعنی: آقاجون و خان جونم( پدر بزرگ و مادربزرگ) دو تا دایی هام که عاااشقشونم و هردو تاشون متاهلند... دایی بزرگه ام بچه دارم شده... یه پسر کوچولوی خوشکل... ایشالا خدا یه دونه هم به تو بده نازنینم .... خونواده عمه ام .... و اما خونواده عموم که دوتا پسر و یه دختر دارن و من 15 فروردین امسال با عشق همیشگیم ینی پسرعموی بزرگم عقدکردم که یه سال ازم بزرگتره و 15 اردیبهشت عروسی میکنیم خونواده های ما با دروان عقدِ زیاد مخالفن همین یه ماه رو هم با استفاده از سیاست های مامان جونم جور شده............ دیگه مجتمع ما از سه خونواده ی دیگه پر شده که هر سه تا شون رفقای بابامن و چون از اول ابتدایی تا الان با هم بودن ما بهشون میگیم عمووووووووووووو........ برای همشون می میرم خیلی دوسشون دارم هر سه تاشونم زن و بچه دارن.... یکی از یکی ماهتر... حالا این خانواده های صمیمی که بی همدیگه هیچ کاری نمیکنن امسال قراره من ازشون دور بشم با شوهری گلم... به خاطر کار همسری میریم دزفوووووووووووووووول....من خودم یه ترم دیگه تخصصم رو میگیرم مغز و اعصاب.. و یه جورایی قلب رو هم خوندم.... اما آقایی خلبانی و پزشکی رو باهم خونده و به گفته ی خودش بعد من عاااااشق خلبانیه... فعلا باید برم بازم میام .

سلام عزیزم ممنون از اینکه منو لایق دونستی و از خودت برام گفتی
چقدر عالی که داری با عشقت ازدواج می کنی ان شاءالله خوشبخت بشی...اگر پسر عموته که شناخت خوبی ازش داری پس نیازی به دوره عقد طولانی نداری!هرچند این دوره یه جورایی خیلی خوش می گذره..
دزفوووووووول شهره خوبیه من یه بار اونجا با بروبچ دانشگاه اهواز رفتم اردو...فکر می کنم رود دز اونجا جریان داره و یه قسمتیش بافت قدیمی و سنتی خیلی زیبایی داره..
دختر عمو منم اهوازه و تخصص چشم می خونه به نظرم دزفول بهتر از اهوازه..
خلاصه بازم از خودت بگو خیلی خوشحالم کردی..به همسر خلبانت هم سلام برسوووون

آذرمی دخت دوشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1394 ساعت 09:50 ق.ظ http://azarmedokht.blogfa.com/

سمانه جون حتما یه صلاحی هست که تا حالا نی نی نیومده، وقتی پستتو خوندم همش احساس میکنم شاید به خاطر مهاجرت به صلاحه که فعلا درگیر بچه نشید واسه همین شاید نی نی نمیاد.

شاید حق با تو باشه آذرمی دخت جون.. ولی من خیلی دلم نی نی می خواد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد