امروز دوم مهرماهه و ساعت نزدیک به هشت شبه.. از فردا شنبه سوم مهر مدرسه ها باز میشه و همسر گرامی می بایست تشریف ببرن سرکاررر منم تنها بمونم با ریحانه جوجووو...
ریحانه فسقلی شش و نیم ماهه شده و غذای کمکی رو براش شروع کردم...فرنی و سوپ و حریره بادوم و آب و پوره میوه...
غذا دادن به یه کودک شش ماهه ی خوشمزه خیلی خیلی شیرینه هر چند که دیگه مدام تو آشپزخونم که واسه گل دخترم غذای تازه آماده کنم الانم باید کم کم بساط حریره و راه بندازم..
تازه از پیاده روی اومدیم و ریحانه خوابیده...
وقت خیلی کمی واسه خودم دارم فقط شبها از ساعت ده به بعد که ریحانه می خوابه می تونم با خیال راحت یه چایی یا نسکافه داغ بخورم و کارای مورد علاقمو انجام بدم هرچند که بیشتر مواقع ترجیح می دم بخوابم..الان می فهمم که چطور میشه که خانم های وبلاگ نویس همین که بچه دار میشن غیب هم می شن!
الانم اونقدر گشنمه به همسر گفتم چندتا سیب زمینی آبپز کنه تا پوره درست کنم...بیشتر از این حسش نیست اصلا...
اینا هم: