روز تاسوعاست...اولین محرمی هست که نی نی دارم..دلچسب بود..هر شب با ریحانه و همسر می ریم هیئت رو به رو خونه و یه دل سیر عزاداری می کنیم...ریحانه دخمل خوبیه و اصلا بی قراری نمی کنه فکر می کردم اذیت بشه و در اون صورت نمی بردمش ولی انگار از صدای بلندگو و محیط تاریک خوشش میاد..
مراسم شیرخوارگان هم رفتیم علیرغم اونچه فکر می کردم جو شادی بود پر از نی نی؛ اگر چه معرفت هم تو اون فضا موج می زد..
فردا بلیط دارم به سمت ولایت..فقط من و ریحانه..همسر که نمی تونه بیاد و کسی هم نداره که تو مدرسه جایگزین کنه...
بشدت دلم هوای آرامش خونه پدری رو کرده..مامان آرد برنج درست کرده واسه ریحانه و گوشت قطعه قطعه کرده واسش آماده گذاشته فریزر..
ان شاء الله به سلامت می رسیم و از اونجا باز میام و می نویسم..
سلام سمانه جون. خوبی عزیزم. عزاداری هات قبول. چه خوب شد اومدی برام پیام گذاشتی. من بس که دیربه دیر میام آدرس خیلی از دوستامو گم کردم.
الان میرم تو لینکام سیوت میکنم