۲۱ دی ماه ۹۸
آخرین شبیه که من تهران هستم سال ۹۱ اومدم به این شهر و ۹۸ دارم میرم...
هفت سالی که مثل تندباد گذشت من ازدواج کردم و بچه دار شدم و معاشرت کردم و آموختم و شاد و غمگین و داغون و هیجان زده شدم
و امشب
لحظه ها رو می گذرونم به امید فردا و فرداهایی که در پیش دارم با امید و آرزوهای زیادی تهران رو به قصد زادگاهم ترک می کنیم...
تغییر در راهه
و یه عالمه ترکییات جدید
....
شب تلخیه امشب خیلی اتفاقا افتاده...
حاج قاسم ترور شده و ایران و امریکا وارد تنش شدن هواپیمای مسافربری با شلیک پدافند خودی سقوط کرده و سرنشینانش که اکثرا ایرانی بودن کشته شدن...
کشور و التهاب و درد و ماتم و تظاهرات فرا گرفته...
نمی دونم کی رنگ آرامش میبینیم
ولی می دونم آرامش از ذهن ما شروع میشه و از درون ما
میریم که به آرامش برسیم
خدا رو چه دیدی
فرداهای قشنگی در انتظارمونه
خیلی قشنگ
موفق باشی سما... امیدوارم این سفر روزهای قشنگتری رو برات رقم بزنه کنار فرزند نازنینت.. و این روزهای تاریک برای هممون بگذرره
مرسی عزیزم
آدرس وبلاگتو برام بذار