ساعت 12/30 ظهره و من هنوز نمی دونم ناهار چی بپزززم ای خدا....
دیشب با همسر جونم رفتیم کلی خرید کردیم و با اینکه یخچال پره ولی موندم چیکار کنم...می خوام امروز غدای گوشتی نپزم
ماکارونی به فکرم رسیده که اونم چند روز پیش داشتیم...کوکو و کتلتم زیاد واسه ناهار باب میلم نیست...حالا یه فکری می کنم واسش...
دنبال دستور پخت قلیه ماهی اصیل جنوبم که یه بار درس کنم و خواهری و همسرشو دعوت کنم خودمم حسابی هوس کرردم
...تند و ترش به به
اینم عکس غذای من درآوردی دیشب من و همسر که طعمش هیچ فرقی با پیتزا نداشت کلی حال کردیم دوتایی
شبه نشستم پای لپ تاپ و ترجمه می کنم...همسرم امیر خوابه و منم باید این ترجمه رو تا امشب تموم کنم و ایمیل کنم واسه طرف وگرنه آبروم پیش دوستم میره که واسطه شده من انجامش بدم...یک ماه و نیمه که دستمه و تنبلیم میومد انجامش بدم ولی دیگه تمومه...
فردا کلاس GIS دارم...خدا کنه استادش خوب باشه و وقت و پولم به باد نره...
درسته این روزها در سرما خوردگی به سر می برم ولی همسر مثل پروانه دورم می چرخه
زیباست ...
امشب حس خوبی ندارم... خیلی تنهام و یه نفرم بی خیال درحال خرو پف کردنه