شکر پنیـــــــــــر

شکر پنیـــــــــــر

به اندیشیدن خطر مکن / روزگار غریبیست نازنین
شکر پنیـــــــــــر

شکر پنیـــــــــــر

به اندیشیدن خطر مکن / روزگار غریبیست نازنین

حالم گرفته س

پاشم برم کیک بپزم که فراموش کنم

رمضان بهاری

خیلی خسته م ولی دلم نمیاد بخوابم بچه ها و امیر خوابیدن منم به گوشی یدکی ور میرم...

گوشی نازنینم روشن نمیشه و بردیمش تعمیر کلی بهش نیاز دارم..

سفربه بیرجند و  تهران و تعطیلات عید هم  به خوبی و خوشی تموم شد داداش ایمان دوماد شد و حسابی واسه خودش کسی شد...

اینم از این 

خدا کنه خوشبخت بشن...

خیلی خوابم میاد بقیه ش بعدا می نویسم..

بای فور نو

خسته ولی دلشاد

خورشت کوفته قلقلی رو بار گذاشتم و با یه استکان چای اومدم رو تخت دراز کشیدم...

امیر علی رو بزور خوابوندمش جدیدا خیلی مقاومت می کنه واسه خوابیدن شش ماهگی سنیه که به محیط آگاه تر میشه و هم کمتر شیر می خوره و هم کمتر می خوابه..

فرنی رو واسش شروع کردم و کم کم حریره بادوم و سوپ هم باید بهش بدم جیگر مامان...

ریحانه با باباش رفتن بیرون میوه و سبزی بخرن...

یکسال از اومدن ما به فسا گذشته

شهر زادگاهم با آرامشش و آسمون آبیش...

اجاره اینجا رو واسه یکسال دیگه تمدید کردیم و خداروشکر صاحبخونه راضی شد که پول رهن رو زیاد نکنه و همون اجاره بگیره..


این روزا سعی می کنم در کنار کارای بچه داری و خونه داری کتاب بخونم و فیلم  ببینم...

کتاب هزار خورشید تابان و پرنده من رو تموم کردم و چیزی نمونده زندگی نزیسته هم تموم بشه...احساساتم مبهم و ذهنم شلوغه می خوام آرومش کنم تمام سعیمو دارم می کنم خیلی سخته

امیرعلی بیدار شد

تاریخ لاکچری

امروز یه تاریخ لاکچری بحساب میاد

خواستم اینجا چیزی بنویسم و این تاریخو ثبت کنم

پسرم کنارم رو مبل دست و پا میزنه و رو مبلی رو با علاقه وارسی می کنه

همسر و ریحانه و مامان خوابن

فقط گل پسر ۴‌ماهه شیطون بلا و من بیداریم...

صبح کلی واسه من شیرین شده بود و منم کلی چلوندمش و خوردمش...

دلبر من است او

روزهای نوزاد داری

تر و خشک کردن بچه کوچیک و نوزاد تازه از راه رسیده مثل این می مونه که صبح رفتی کوه نوردی و غروب خسته و کوفته برگشتی، همینقدر انرژی و توان میبره و دست و پا و بدن قوی و رو فرم می خواد..

باورش سخته که یه موجود فسقلی سه کیلویی اینقدر کار داره تازه پسرم باشه و تو یکماهگی ختنه هم بشه