خیلی خسته م ولی دلم نمیاد بخوابم بچه ها و امیر خوابیدن منم به گوشی یدکی ور میرم...
گوشی نازنینم روشن نمیشه و بردیمش تعمیر کلی بهش نیاز دارم..
سفربه بیرجند و تهران و تعطیلات عید هم به خوبی و خوشی تموم شد داداش ایمان دوماد شد و حسابی واسه خودش کسی شد...
اینم از این
خدا کنه خوشبخت بشن...
خیلی خوابم میاد بقیه ش بعدا می نویسم..
بای فور نو
خورشت کوفته قلقلی رو بار گذاشتم و با یه استکان چای اومدم رو تخت دراز کشیدم...
امیر علی رو بزور خوابوندمش جدیدا خیلی مقاومت می کنه واسه خوابیدن شش ماهگی سنیه که به محیط آگاه تر میشه و هم کمتر شیر می خوره و هم کمتر می خوابه..
فرنی رو واسش شروع کردم و کم کم حریره بادوم و سوپ هم باید بهش بدم جیگر مامان...
ریحانه با باباش رفتن بیرون میوه و سبزی بخرن...
یکسال از اومدن ما به فسا گذشته
شهر زادگاهم با آرامشش و آسمون آبیش...
اجاره اینجا رو واسه یکسال دیگه تمدید کردیم و خداروشکر صاحبخونه راضی شد که پول رهن رو زیاد نکنه و همون اجاره بگیره..
این روزا سعی می کنم در کنار کارای بچه داری و خونه داری کتاب بخونم و فیلم ببینم...
کتاب هزار خورشید تابان و پرنده من رو تموم کردم و چیزی نمونده زندگی نزیسته هم تموم بشه...احساساتم مبهم و ذهنم شلوغه می خوام آرومش کنم تمام سعیمو دارم می کنم خیلی سخته
امیرعلی بیدار شد
امروز یه تاریخ لاکچری بحساب میاد
خواستم اینجا چیزی بنویسم و این تاریخو ثبت کنم
پسرم کنارم رو مبل دست و پا میزنه و رو مبلی رو با علاقه وارسی می کنه
همسر و ریحانه و مامان خوابن
فقط گل پسر ۴ماهه شیطون بلا و من بیداریم...
صبح کلی واسه من شیرین شده بود و منم کلی چلوندمش و خوردمش...
دلبر من است او
تر و خشک کردن بچه کوچیک و نوزاد تازه از راه رسیده مثل این می مونه که صبح رفتی کوه نوردی و غروب خسته و کوفته برگشتی، همینقدر انرژی و توان میبره و دست و پا و بدن قوی و رو فرم می خواد..
باورش سخته که یه موجود فسقلی سه کیلویی اینقدر کار داره تازه پسرم باشه و تو یکماهگی ختنه هم بشه