شکر پنیـــــــــــر

شکر پنیـــــــــــر

به اندیشیدن خطر مکن / روزگار غریبیست نازنین
شکر پنیـــــــــــر

شکر پنیـــــــــــر

به اندیشیدن خطر مکن / روزگار غریبیست نازنین

اولین دستمزد

چیزی  به پایان کلاس عکاسیم باقی نمونده ولی من کار کردن رو شروع کردم و خدا رو شکر امشب اولین دستمزدم رو بابت عکاسی از کیانا کوچولو دریافت کردم...

فقط خداروشکر می کنم که از پسش براومدم و مادرش راضی بود

ترک ما کردی و با خاک هم آغوش شدی

امروز بیست و سومین سالگرد فوت بابای قشنگمه

بابا فوت نکرد شهید شد ولی ترجیح دادن که بهش نگن شهید...

اون روز نحس همین امروز و اون شب نحس دیشب بود که همسایه ها جمع شده بودن تو کوچه و پچ پچ می کردن اون روزها همه بیشعور بودن و فهم و عقل درستی رو در ارتباط و تعامل با زنی که همسرش و بچه های کوچکی که پدرشون رو از دست دادن نداشتن..

چه تلخ بود و چه غمگین..

چه غمگین که شیرین ترین جان بعد از خودت رو از دست دادی و چه تلخ که هیچکس رو نداشتی درکت کنه و دست نوازش به سرت بکشه..


روحت شاد پدر آسمانی

همیشه عاشقت می مونم

رمضان کریم

هیچی دیگه امروز ۶ رمضان ۱۴۴۰ هستش و من سحر بیدار نشدم و خواب موندم..

منم و یه روز طولانی تا افطار...

خدا خودش قدرتشو بهم بده بتونم روزه بگیرم..

دیشب ریحانه خوابش میومد و بت یه گریه طولانی بالاخره خوابید.. 

دلش می خواست نخوابم و باهاش برم نقاشی بکشه بچم..

امروز باید براش جبران کنم و یه دل سیر نقاشی کنیم و کتاب بخونیم..

یه روز اردیبهشتی

تازه از حموم اومدیم بیرون منو و ریحانه...

واسش سوپ گرم کردم داره با خرگوشش می خورهخودمم یه قهوه ریختم و لم دادم رو مبل و همین الان تمومش کردم.. 

امروز کلاس عکاسی دارم و باید یه تکون به خودم بدم..

دو ساعت دیگه باید برم و تا اون موقع خونه رو مرتب کنم و غذا بدرستم و ریحانه هم ببرم خونه خواهر جان..

دی روز نمایشگاه کتاب بودیم با بچه ها و ساره و مامان هر چند با وجود بچه خسته شدیم ولی ارزششو داشت و واسه خودمون و بچه ها کتاب خریدیم.. 

امروز یکم بی حوصله بودم که تا شب ان شاءالله درستش می کنم و روزمو می سازم...

مادرشوهر امروز مشرف شدن به کربلا براش آرزوی سلامتی دارم و امیدوارم این سفر نصیب ما هم بشه و اون امام هدایت مارو هم بطلبن. .

پنج شنبه و جمعه گذشته هم رفتم مطب پدرشوهر از کلاشون عکاسی و فیلمبرداری کردم و بخاطرش دستمزد گرفتم و این روحیه مو خیلی خوب کرد..

به امید  دستمزدهای بیشتر و پول های کلان تر

ساقیا آمدن عید مبارک بادت

امروز یازدهم‌فروردینه

خیلی دوس داشتم دفتر خاطرات داشتم و به جای وبلاگ اونجا می نوشتم

قلم و کاغذ انرژی دارن و قدرتی بهم‌میدن که انگار هرچی از امید و آرزوهایم اونجا می نویسم جون می گیرن و به واقعیت تبدیل میشن.

به زودی دفتر هم آماده می کنم و هم اینجا و هم اونجا می نویسم.

هوا عالیه و سال پربارشی رو شروع کردیم...بعضی نقاط سیل اومد ولی با اینحال من خوشحالم از اینکه سرزمین خشکمون یه دل سیر آبیاری شد و سفره های زیرزمینی و دریاچه ها و تالاب ها و سدها پر شدن..

این مدت تعطیلات به عروسی رفتن و تولد و گردش در طبیعت و پیکنیک و مهمونی گذشت و کمی هم فیلم و مطالعه و تمرین خط...

سال ۹۷ برای من شروع یک تحول بود و ان شاءالله در سال جدید تحول واقعی رخ میده و حتما تغییراتی که مدنظرمه در ۳۵ سالگی اتفاق میفته..

۳۵ سال از خدا عمر گرفتم  زندگی  رو دوس دارم تغییر و تحول و به پیش رفتن رو می پرستم..

همیشه امید و هدف دارم و درکنار همسر و ریحانه عزیزم به اهدافم میرسم..

سلامتی

روابط فوق العاده

عشق و محبت

ثروت

پیشرفت


خدایا به امید تو